زیرا این نوساناتی که موسیقی در روح ما ایجاد نموده برای ما لذت بار جلوه می کند، نوساناتی است که هیچ گونه واقعیتی را به دست ما نمی دهد.
به همین جهت است که شوپن هوور پس از آنکه خوشایندی موسیقی را می ستاید،میگوید:
ولی عیبی که دارد این است که موسیقی هم به تمام معنی وآن چنانکه شایسته است ما را از واقعیت های زندگانی دور نمی کند.
از این جمله روشن می شود که موسیقی با آن هیجاناتی که در روان ما ایجاد می نماید،ما را از واقعیّتها دور میکند.
یا بدان جهت که فرد انسانی گرایش شدید وفرار از واقعیّات دارد،به موسیقی رو می آورد.
اگر موسیقی تأثیری در روان نبخشد،خوشایند نخواهد بود و اگر تأثیری ببخشد موقعی است که مالکیّت ما را از خود می گیرد و جنبه انفعالی ما را تقویت می کند.
درست است که تحریک و تشجیعی را که موسیقی انجام میدهد ما را از موجودیّت حقیقی خود با یک گروه نوسانات بالاتر می برد، ولی هنگامی که موسیقی تمام میشود یک سرازیری حقیقی در خود احساس می کنیم و می بینیم که موسیقی سایه ای از ما برای ما ساخته وآن را بالا برده بود،اکنون که شبه مصنوعی از بین رفته،واقعیّات با همان خشونت برای ما نمودار میشود.
به همین جهت بوده است که درجنگ های صدراوّل اسلام که درحدود هشتاد جنگ و دفاع بوده است،ما نمی بینیم که مسلمین برای تهییج سربازان خود به موسیقی متوسّل شوند،بلکه آنها شعارهای واقعی را به طور دسته جمعی گفته تحریک می گشتند.
چنان که در یکی از جنگها کفّار قریش شعار ذیل را با موسیقی و هیجان رزمی می گفتند:
أعل هبل،أعل هبل.
(بلند باد هبل،بلند باد هبل.)
مسلمانان هم در مقابل آنان می گفتند:
الله أعلی و أجلّ.
این شعاری بود که واقعیت داشت و همه آنان به آن اعتقاد کامل داشتند و در یکی از جنگها، دشمنان می گفتند:
نحن لنا العزی و لا عزی لکم.
(مائیم که عزی داریم و شما عزی ندارید.)
مسلمانان در مقابل آنان می گفتند:
الله مولانا و لا مولی لکم.
(خداوند آقای ماست و شما آقائی ندارید.)
بااینکه کفّار به هرگونه وسایل موسیقی آن زمان برای تحریک سربازان خود متوسّل می گشتند ،مسلمانان کوچکترین اعتنائی به مسئله موسیقی نداشتند(۱)..
خلاصه بایستی گفت:بشر ازنظر کمبودی که در معرفت توانایی مواجه با واقعیّت دارد،موسیقی را برای تسلّی خود تأیید میکند،سپس نام آن را ضرورت می گذارد و به همین جهت است که اسلام به موسیقی روی خوشی نشان نمی دهد و میخواهد انسان ها در زندگانی روحی و طبیعی،با خود واقعیّات رو به رو گردند.
علّتی که برای ممنوعیّت موسیقی در منابع اسلامی ذکر شده است،مسأله لهو و لعب است.
با نظر به این علّت کاملاً روشن می شود که اسلام میخواهد انسان در این دنیا خود را در مقابل هیجانات پا در هوا نبازد و آمادگی واقعی خود را از دست ندهد و تا بتواند اختیار خود را اختیاراً سلب نکند.
اگر موسیقی آن چنان که عاشقان دلباخته اش میگویند،حقیقتاً روح انسانی را تصفیه میکند، چرا با شیوع موسیقی در شرق و غرب دوران بیماریهای روانی و فساد اخلاق به حدّی است که گفتگو در باره ی آن باعث شرمساری است؟!
ما نمی دانیم که اگر انسان ها به این اندازه به موسیقی اشتغال نمی ورزیدند و با خود واقعیّات رو به رو می گشتند،چه اندازه راه ترقّی و اعتلا را می پیمودند؟
میگویند:امروزه مانند دوران های گذشته موسیقی یکی از آن موضوعات است که اکثریّت قریب به اتفاق آن را تأیید می کنند،اگر چیزی واقعاً ضرر داشت،آیا می توانست این اندازه مردم را به خود مشغول بدارد ؟
می گوئیم صحیح است،ولی فراموش نکنیم که بشر در دوران هلای گذشته بردگی را هم زیر بنای تمام مسائل اجتماعی و سیاسی خود قرار داده بود و به فکر هیچ کس نمی رسید که یک اصل خلاف انسانی بوده باشد،حتّی ارسطوها و افلاطون ها ازآنها با تمام تأکید دفاع میکردند.
امروزه اگر مردم از اندیشه های عمیق درباره مسائل دینی و اجتماعی و روانی و تکامل به معنای عمومی سرباز می زنند،آیا میتوان گفت:این اکثریّت بدون علّت صحیح نمی توانند از اندیشه های صحیح سرباز بزنند؟
پس به ناچار این هم واقعیّتی است که بایستی تمام موضوعات را از نظر سطحی آن ها را رسیدگی کرد!!
امروزه جوانان اروپا و آمریکا و کشورهای زیادی از آسیا در مستی شگفت انگیزی بسر می برند؛ برای آنان زندگانی قیافه هدف دار خود را نشان نمی دهد،آیا میتوان گفت زندگانی هدفی ندارد- زیرا اگر هدفی داشت جوانان امروزی ما هم در جستجوی آن تلاش میکردند؟
خلاصه برای انسان خردمندکه میخواهد همه موضوعات را ازنظر همه جانبه بنگرد،روش اکثریّتی که برتر اند راسل فیلسوف انگلیسی درباره آن میگوید:((هرفردی از انسان زاویه ای برای جنون دارد«و» راه اعتدال را بشر هنوز نمی شناسد«یا» راه اعتدال را نمی رود«هیچ گونه ملاک نمی باشد و نمی توانند راه واقعی را به او نشان بدهند.
بلی نغمه خوب مانند نغمه داوودی که بدون تردید دارای مضامین پا در هوا مانند موسیقی امروزی نبوده است،یک پدیده منطقی است.
ما نمی خواهیم لذایذ احساس را محکوم نمائیم،ما می خواهیم انسانها اسیر احساساتی نگردند که اندیشه در واقعیّات را از آنها بگیرد و انفعالی در آنها ایجاد کند که شخصیّت آنها را تنها منفعل (پذیرا) نه خلّاق،تربیت کند.
و نیز مطلب نهایی ما در موسیقی این است که این زندگانی محدود را که میتواند با عالی ترین فعالیّت های مادّی و روحی اشباع شود،نبایستی در لهوی که شبحی از آرزوهای شکست خورده یا حماسه و تحریکات هوائی در عین حال لذّت بخش است سپری کرد؛امّا تعیین مصداق به عهده مردم آگاه است(۲).
۱- در یکی از جنگها هند زن ابوسفیان با زنهای دیگر قریش موسیقی تحریک آمیز و حماسی نواخته،ابیات ذیل را می خواندند:
ویهاً بنی عبدالدار
ضرباً بکلّ تبار
إن تقبلوا نعانق
إن تدبروا نفارق
فراق غیر وامق
(آگاه باشید فرزندان عبدالدار با هر شمشیر برنده بزنید،اگر با پیروزی برگردید با شما هم آغوش گشته،فرش های گرانبها به شما می گسترانیم و اگر از جنگ روگردان شوید و با شکست روبه رو گردید،بدون علاقه به شما از شما جدا خواهیم گشت).
۲- تفسیر و نقد و بررسی مثنوی: ۲۴-۱۹٫
:: موضوعات مرتبط:
ادبیات ,
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 815
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0